مدح و مناجات اربعینی سیدالشهدا علیهالسلام
تا بگـیرد زندگـانیام صـفا گفـتم حـسین با همه بیبـنـد وباری بارها گفتم حسین دستهایم را گرفتی هر کجا خوردم زمین تا نهادم دست خود را روی پا گفتم حسین اشکهایم را خریدی، خنده دادی جای آن در میان خـندهها و گـریهها گفـتم حسین هرکه با هر نیّتی خوانده تو را دادی جواب گاه با اخلاص و گاهی با ریا گفتم حسین گـاه در تـنهـایـیام نـام تـو را نـالـه زدم گاه در بزم عـزایت بیصدا گفـتم حسین تاکه دیدم نوکرانت یک به یک زائر شدند ناگهان بغضم شکست وبیهوا گفتم حسین "ازحرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین" اربعین، من از وطن تا کربلا گفتم حسین حال میخواهی جواب گریههایم را نـده ابتدا گفـتم "حسین" و انـتها گفـتم حـسین |